بسم الله الرّحمن الرّحیم
من و خدا سوار دوچرخه شدیم!
اول اشتباه کردم؛ من جلو نشستم و خدا عقب !
فرمون دست من بود؛ سر دوراهی ها دلهره منو میگرفت...
تا این که جامون رو عوض کردیم
حالا آروم شدم...
هر وقت از خدا می پرسم که کجا میریم ؟
با لبخند میگه: تو فقط رکاب بزن...