بایگانی تیر ۱۳۹۲ :: وبلاگ محمد نبی لو
وبلاگ محمد نبی لو

اینجا کلاس اول عاشقی است و ما شاگردان مکتب امامان عشق و دلدادگی هستیم. اگر عاشقی بسم الله...

  • خانه
  • درباره ی من

//bayanbox.ir/id/8761150240861728512?view

وبلاگ محمد نبی لو
طبقه بندی موضوعی
  • اهل بیت (علیهم السلام)

     (۱۱)
  • طب الائمه ( علیهم السلام )

     (۱)
  • سلوک اهل دل

     (۱۰)
  • انقلاب اسلامی

     (۱)
  • تلنگر

     (۱۲)
  • آزاد

     (۳)
  • سیره

     (۱)
  • انتظار...

     (۲)
  • به سوی کمال

     (۶)
  • ولایت

     (۳)
  • قرآن

     (۳)
خلاصه آمار
بایگانی
  • فروردين ۱۳۹۳  (۱)
  • بهمن ۱۳۹۲  (۱)
  • دی ۱۳۹۲  (۲)
  • آذر ۱۳۹۲  (۳)
  • آبان ۱۳۹۲  (۴)
  • مهر ۱۳۹۲  (۲)
  • شهریور ۱۳۹۲  (۳)
  • مرداد ۱۳۹۲  (۹)
  • تیر ۱۳۹۲  (۷)
  • ارديبهشت ۱۳۹۲  (۲)
  • فروردين ۱۳۹۲  (۳)
  • اسفند ۱۳۹۱  (۲)
  • بهمن ۱۳۹۱  (۵)
آخرین مطالب
  • ۹۳/۰۱/۱۲
    آیا شما هم از این نیمکت ها دارید؟!
  • ۹۲/۱۱/۲۵
    « شادی سرا »
  • ۹۲/۱۰/۲۶
    من و نیما...
  • ۹۲/۱۰/۰۸
    اشتباه نری...
  • ۹۲/۰۹/۱۶
    بدون شرح...
  • ۹۲/۰۹/۱۵
    آقـا سلام...
  • ۹۲/۰۹/۰۵
    سید مهدی قوام و زن بدکاره!!!
  • ۹۲/۰۸/۲۶
    نگویید: "دعوت به خیر" از میان مردم رفت!!!
  • ۹۲/۰۸/۲۲
    حسین(ع) در نگاه عارفان
  • ۹۲/۰۸/۲۰
    داستان امیر کبیر و امام حسین (ع)
آخرین نظرات
  • ۱۷ مرداد ۹۵، ۱۶:۲۴ - علی فلاح
    سلام ممنون!
  • ۱۸ اسفند ۹۴، ۱۴:۳۳ - حمید رضا امیرجانی
    بسیار عالی بود هم نظم وهم نثر
  • ۳ آبان ۹۴، ۲۲:۲۴ - امیرحسین رحیمی
    سلام اقا نبی لو دل تنگتون شدم
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۴، ۲۳:۴۹ - فاطمه
    اگر هر کسی وظیفه خودشو درحد توانش ...
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۴، ۲۳:۵۰ - fatemeh
    سلام آقای نبیلو وبلاگ عالی دارید
  • ۵ بهمن ۹۳، ۲۱:۲۹ - مهیارشمس
    بسم اله الرحمن رحیم سلامآقا وبلاگ خیلى جالبى است
  • ۲۵ آذر ۹۳، ۲۲:۰۸ - حسام
    سلام آقا نبی لو.
  • ۱۰ آبان ۹۳، ۲۰:۰۵ - یه دوست
    سلام عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود ممنون
  • ۱۱ شهریور ۹۳، ۰۲:۰۲ - علیرضا نبی
    سلام تیمسار نبی لو ، مارو هم یاد ...
  • ۱۶ مرداد ۹۳، ۱۳:۲۰ - مهدی معصومی
    باشه آقا نبیلو نظرات ما رو حذف کن ... هیچکس ...
پیوندها
  • دفتر حضرت آقا (حفظه الله)
  • حضرت آیة الله نوری همدانی
  • صراط الاَقوَم . حاج سعید عسگری
  • مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
  • تبیان ( یک سایت مفید )
عمارنامه : نجوای دیجیتال بصیرت با دیدگان شما AmmarName.ir

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

پیامبری در خدمت مورچه !

بسم الله الرّحمن الرّحیم

دو سه روز پیش بود که یه داستان خیلی قشنگ خوندم. چون خودم خیلی ازش خوشم اومد، اون رو برای یکی از دوستان خوبم، جناب آقای دکتر برزنونی که از اساتید فرهیخته و حزب اللهی کشور عزیزمون ایرانه فرستادم.

دکتر برزنونی در حال حاضر به عنوان مدیر مؤسسه علمی پژوهشی ابن سینا در شهر سارایوو بوسنی مشغول انجام خدمت هستن.

ایشون که از طبع لطیفی در سرودن شعر برخوردارن، لطف کزدن و این داستان زیبا رو با ذوق و سلیقه ی زیبای خودشون به نظم در آوردن و برای این حقیر ارسال کردن.

ضمن تشکر از این دوست عزیزم، متن داستان و سروده ی آقای دکتر برزنونی رو در زیر میخونید.

التماس دعا

...........................................................................................................................................................................................

متن داستان :

روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. 

از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟

مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم.

حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی.

مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم...

حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.

مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد...
 

تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکی ست...

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛

خدا را بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که
خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.

.................................................................................................................................................................................................

شعر استاد برزنونی :

سلام
و این نیز مثنوی سلیمان و مورچه ی عاشق تقدیم به آقای نبی لو
داغ داغ که تازه از تنور دل بیرون آمده است!

سلیمان و مورچه عاشق

آن سلیمانِ نبی در کوه بود                                دید آن جا مور، سختی می فزود

جا به جا می کرد، از پایینِ کوه                         خاک هایِ کوه با اوجِ شکوه

او ازو پرسید: این سختی زِ چیست؟              این همه زحمت بگو از بهرِ کیست؟

گفت: یارم جابه جایی خواسته ست             گر چنین شد، آرَم او را من به دست!

چون به عشقِ وصلِ اویم من به کار                   جا به جا سازم به عشقِ رویِ یار

گفت حضرت:کارت اینجا درهم است      عمرِ نوح ار باشد این جا، خود کم است!

گفت: در این جا به سعی و کوششم                  با تمامِ شوق و شور و جوششم

سعیِ خود را می کنم در پایِ کوه                     تا رسم در وصلِ او با صد شکوه

آن سلیمان چون که سعیش را بدید                   پشت کارِ بی نظیرش را خرید

همّتش بستود و با امرِ خدا                                  جا به جا شد کوهِ سخت ماجرا

مور رویش را به بالا کرد و گفت:                     شکرِ آن خالق که حرفم را شنفت

در رهِ عشقی چنین پاک و صبور                       گشت پیغمبر چنین خادم به مور!

عاشقان! سعیِ تمامی لازم است                         تا که پیغمبر بگیرد باز دست

هان! پیمبر در همین نزدیکی اَست                     با تلاشِ تو بگیرد او به دست

گفت خاتم: که بخواهید از خدا                        مطمئن باشید هنگامِ دعا[1]

چون اجابت در کنارِ هر دعاست                       لاجرم هر سعیِ ما، این جا سزاست

هر دعا از قلبِ غافل شد هدر                            قلبِ موقن در دعا دارد ثمر

ای خدا! ای آگه از اسرارِ ما                              استجابت سازِ هر سوز و دعا

آتشِ نجوایِ خود در ما فکن                            هان! بسوزان ای خدایِ مؤتمن

در دعا چون سوختیم، آن سازِ ماست                هر دعایی خود زبانِ رازِ ماست

متّصل گردان به دریایِ وجود                            آشنا گردیم با سرِّ صعود

هر دعا از ما صعودِ جانِ ماست                       بی زبان شد، هر که او اهلِ دعاست

سرِّ نجوا و دعا و آن اثر                                     این زمان بگذار تا وقتِ دگر


             محمدعلی برزنونی، سارایوو، سه شنبه 25 تیر 92، ساعت 11



۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۹:۳۹
محمد نبی لو

یه ترکه... یه رشتیه...

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ای کاش همه با هم تصمیم بگیریم که از این به بعد برای چند لحظه خندیدن، اقوام بزرگ و عزیز ایرانی رو که هر کدوم در اعتلای این کشور عزیز اسلامی نقش برجسته ای رو ایفا کردند، به تمسخر نگیریم.

 


یادمون باشه که ایران با تمام اقوامش زیباست


یه روز یه ترکـــه میره جبهه ، بعد از یه مدت فرمانده میشه. یه روز بهش میگن: داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها. اجازه بده بریم بیاریمش
 
جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن!
 
اون ترکـــه تا زنده بود جنگید و به داداش های شهیدش ملحق شد
 
اون ترکـــه کسی نبود جز شهید مهدی باکری

.

.

.

یه روز یه رشتیه در مخالفت با نفوذ بیگانگان در کشورمون قیام مسلحانه می کنه ولی  هرگز حاضرنمیشه با سرباز ایرانی بجنگه

اون رشتی وطن دوست و با غیرت رو با نام میرزا کوچک خان جنگلی میشناسیم


موفق باشید . یا علی

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۷:۱۵
محمد نبی لو

آنه ماری شیمل که بود؟

بسم الله الرّحمن الرّحیم

امروز یه مطلب فوق العاده جذاب و خوندنی درباره ی یک دانشمند آلمانی رو تقدیم حضورتون می کنم. ای کاش ما هم که ادعای مسلمونی داریم، به اندازه ی این خانم آلمانی درباره ی دینمون مطالعه می کردیم!




آنه ماری شیمل که بود؟


آنه ماری شیمل یکی از معدود مستشرقانی بود که بسیاری از وجوه تاریخ اسلام را با انصاف نگریسته است به گونه ای که برخی او را عاشق جهان تلقی می کنند. عاشقی که هزینه عشق خود به جهان اسلام را نیز پرداخته است.

شیمل در هفتم آوریل ۱۹۲۲ در ارفورت آلمان در خانواده ای متوسط به دنیا آمد. خواندن یک داستان عربی در کودکی جرقه ای شد که زندگی آینده او را رقم زد. در سن پانزده سالگی عاشقانه زبان عربی را آموخت در سال ۱۹۴۶ در دانشگاه ماربورگ به درجه استادی رسید، اما به خاطر اینکه دختری جوان بود نه در ماربورگ بلکه در دانشگاه آنکارا و به زبان ترکی مشغول تدریس شد. او علاوه بر ترکی، عربی، فارسی، اردو و بیشتر زبان های هند و اروپایی را آموخت. در سال ۱۹۵۱ بار دیگر در تاریخ ادیان دکتری گرفت و در سال ۱۹۶۱ به عنوان استاد دانشگاه بن منصوب شد. وی در هاروارد، کمبریج و دانشگاه های ترکیه، ایران، پاکستان و افغانستان نیز تدریس داشته است. بی نظیر بوتو نخست وزیر مقتول پاکستان یکی از شاگردان وی به شمار می رود.


شمیل و سلمان رشدی

شیمل جایزه های متعددی را در طول حیات علمی خود دریافت کرد. جایزه سالیانه صلح که هر ساله پیش از نمایشگاه بین المللی کتاب فرانکفورت به اندیشمندان و متفکران آلمانی اهدا می شود در سال ۱۹۹۵ به شیمل اختصاص یافت.

مصاحبه گر تلویزیون پس از دریافت این جایزه به سراغ شیمل آمد و از او پیرامون سلمان رشدی سؤال کرد. شیمل در پاسخ به این پرسش به قول معروف بر خلاف جهت آب شنا کرد، و شجاعانه طرف جهان اسلام ایستاد، با آنکه فضای اروپا به گونه ای دیگر با این مسئله برخورد می کرد.

وی کارهای سلمان رشدی را نوشته هایی سطحی که برای خوش آمد غرب نوشته شده اند تلقی کرد. شیمل اظهار داشت که سلمان رشدی با کتاب زشتش احساس مسلمانان و حتی خود او را آزده است. پس از این مصاحبه تلویزیونی بود که مدافعان سلمان رشدی یورش خود علیه این بانوی منصف را آغاز کردند. لودگر لوتکهاوس در تاریخ ۱۱ می ۱۹۹۵ طی مقاله ای در روزنامه SUED – DEUTSCHE ZEITUNG سخت بانوی شرق شناس را مورد هجمه قرار داد پس از او گیرنوت روته استاد دانشگاه هامبورگ طی مقاله ای در روزنامه DIE ZEIT به تاریخ دوازه می ۱۹۹۵ خواستار پس گرفتن جایزه صلح از شیمل شد . شیمل طی مصاحبه ای با مجله اشپیگل که در ۲۲ می ۱۹۹۵ منتشر شد اظهار داشت: من با نگارش ۸۰ کتاب تلاش کردم تا تصویری صحیح از اسلام را به خواننده اروپایی منتقل سازم، من این را یک فعالیت سیاسی قلمداد می کردم، من زندگیم را مصروف ایجاد تفاهم میان غرب و شرق کردم. در این بین البته کسانی همچون پروفسور اشتفان فیلد رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه بن از شیمل دفاع کرد. رئیس جمهوری سابق آلمان رومان هرتزوک نیز در مراسم گرامیداشت شیمل گفت: اگر شیمل نبود آلمانی ها نمی فهمیدند تصویری که از اسلام به آن ها ارائه می شود صحیح نمی باشد.

وی آثار بسیاری پیرامون اسلام به نگارش درآورد که یکی از آخرین نوشته هایش در سال ۲۰۰۲ به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم اختصاص یافت. وی این کتاب را با اقتباس از لفظ شهادت دوم شهادتین .. وان محمدا رسول الله نام نهاد و در صدر کتاب رباعی ای به زبان اردو از یک شاعر هندو می آورد با این مضمون: شاید کافر باشم شاید هم مومن که علم این امر تنها نزد خداوند است، اما می خواهم خود را چونان بنده ای پاکباز نذر کنم، نذر آقای بزرگ شهر، محمد رسول الله… شیمل به جهت این اندیشه ها مورد بسیار مورد هجوم قرار می گرفت اما در پاسخ می گفت که من وی را دوست می دارم.



سرانجام آنه ماری شیمل در سال ۲۰۰۳ در سن بیشتر از هشتاد سال وفات یافت. یک استاد میهمان عرب زبان در دانشگاه بن به نام محمد ابوالفضل بدران می نویسد که وقتی خبر وفات شیمل را دریافت کردم به یاد روزی افتادم که وی مرا به خانه خود دعوت کرد، خانه ای که پر بود از نشانه های شرقی و اسلامی. وقتی شیمل چای و خرما برای من آورده بود از وی پرسیدم چگونه تمام این حمله های رسانه ای را تحمل می کنی؟ وی لبخندی زد و گفت من به این هجمه های رسانه ای اهمیت نمی دهم چرا که این ها از روی کینه می نویسند، و فرد کینه توز زیبایی را نمی بیند، اما من درباره دوستی و حق می نویسم، من دوستدار جهان اسلام هستم و تا لحظه مرگ دوستدار آن خواهم ماند.


شیمل و صحیفه سجادیه

شمیل در جایی پیرامون ادعیه اسلامی به ویژه صحیفه سجادیه می گوید: من خود همواره دعاها، احادیث و اخبار اسلامی را از اصل عربی آن می‏خوانم و به ترجمه‏ای مراجعه نمی‏کنم. من خودم بخشی کوچک از کتاب صحیفه سجادیه را به آلمانی ترجمه و منتشر کرده‏ام، قریب هفت سال پیش وقتی مشغول ترجمه دعای رؤیت هلال ماه رمضان و دعای وداع با آن ماه بودم، مادرم در بیمارستان بستری بود و من که به او سر می‏زدم پس از آنکه او به خواب می‏رفت در گوشه‏ای از آن اتاق به کار پاکنویس کردن ترجمه‏ها مشغول می‏شدم. اتاق مادرم دو تختی بود. در تخت دیگر خانمی بسیار فاضله بستری بود که کاتولیکی مؤمن و راسخ العقیده و حتی متعصب بود. وقتی فهمید که من دعاهای اسلامی را ترجمه می‏کنم، دلگیر شد که مگر در مسیحیت و در کتب مقدسه خودمان کمبودی داریم که تو به ادعیه اسلامی روی آوردی!؟ وقتی کتابم چاپ شد یک نسخه برای او فرستادم. یک ماه بعد او به من تلفن زد و گفت: صمیمانه از هدیه این کتاب متشکرم، زیرا هر روز به جای دعا آن را می‏خوانم. وی می افزاید: " امام زین‏العابدین (ع ) برای بسیاری از مردم جهان غرب کارساز است."


سنگ قبر شیمل :

 

جالب است که بر روی سنگ قبر آنه ماری شیمل با خط زیبای نستعلیق این جمله نورانی از امیر المؤمنین(ع) نقش بسته است: الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا

((مردم خوابند، پس وقتی می میرند بیدار می شوند ))

 

موفق باشید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۲ ، ۰۸:۵۸
محمد نبی لو

توصیه های رسول الله (ص) در آستانه ماه مبارک رمضان


مختصری از سخنان رسول خدا، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در پایان ماه شعبان و شروع ماه مبارک رمضان:

 

 مردم! شما زندانی اعمال خود می باشید، با استغفار خود را آزاد کنید.

 

پشتهایتان را که از گناه سنگین است با طولانی نمودن سجده های خود آن را سبک نمایید.

 

 بدانید خداوند به عزت خود سوگند خورده است که سجده کنندگان و نمازگزاران را عذاب نکند

و در روزی که مردم برای پروردگار جهانیان بر می خیزند، آنان را با آتش نترساند.

 

مردم! کسی که به مؤمن روزه داری افطار بدهد،‌

ثواب آزاد کردن یک بنده و آمرزش گناهان گذشته خود را دارد.

 

مردم! هر کدام از شما که اخلاق خود را در این ماه اصلاح کند،

روزی که در صراط پاها می لغزد، جوازی بر صراط خواهد داشت.

 

مردم! درهای بهشت در این ماه باز است،‌ از پروردگار خود بخواهید آن را به روی شما نبندد؛‌

درهای جهنم نیز بسته است از پروردگار خود بخواهید آنان را بر شما مسلط نکند.

 

و با دوستان احسان نمائید و به بیچارگان و مستمندان کمک کنید که همانا

هر که یک روزه داری را افطار دهد مانند پاداش او از خدایش دریافت کند بی آن که از پاداش و اجر خودش چیزی کاسته شود.

 

امیر المؤمنین علیهم السلام فرمودند در آن روز برخاستم و عرض کردم ای رسول خدا! برترین اعمال در این ماه چیست؟

فرمودند: ای اباالحسن!

 برترین اعمال در این ماه دوری گزیدن از حرامهای خدای عزیز و بزرگ است.

التماس دعا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۳۴
محمد نبی لو

نامه ای از پدر مهربان...

بسم الله الرّحمن الرّحیم



مردی همسر و سه فرزندش را  درپی کسب روزی خود و خانواده اش، ترک کرد و راهی سرزمینی دور شد...

فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند!!!

 

مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را برای آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس  ماست

سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ...

 

هر چند وقت یکبار، نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند...

و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.

 

سال ها گذشت...

 پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود،

 

از او پرسید : مادرت کجاست ؟

پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم شد و مُرد.

پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!

پسر گفت : نه !

پدر پرسید : برادرت کجاست ؟

پسر گفت : بعداز فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت

پدر  تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟

پسر گفت :نه ...

مرد گفت : خواهرت کجاست ؟

پسرگفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد. الآن هم در زندگی با او بدبخت است.

پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر، آبرودار و خوش نام نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟

پسر گفت :نه...

.

.

.

 

به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در پارچه مخملی زیبایی قرار داشت.


 

وای بر من ...!

رفتار من با کلام خدا مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است!

من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در آن است، سودی نمی برم، در حالی که تمام آیات آن روش زندگی من است.

یا حق...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۲ ، ۰۹:۵۴
محمد نبی لو

ارتباط تُن صدا با فاصله ی قلب ها !

بسم الله الرّحمن الرّحیم

اگر بخوام برای مطلب زیبای امروز یه اسم قشنگ انتخاب کنم میتونم بهش بگم:

« نجوای بی صدا »

از داداش مرتضی هم ممنونم که این مطلب زیبا رو برام فرستاده. امیدوارم برای هممون مفید باشه.

یا علی




استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت
: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم
استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل، کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟
شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.
سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. فاصله قلب‌هایشان بسیار کم است.
استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد.




 این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که  خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می توانی حس کنی. اینجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست و می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.


التماس دعا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۲ ، ۱۱:۰۳
محمد نبی لو

دالانی به سوی رمضان!

بسم الله الرّحمن الرّحیم

 متن زیر بخشی از بیانات نورانی حضرت آیت‌الله العظمی، امام خامنه‌ای است که در تاریخ  83/07/13 در جمع کارکنان خدوم وزارت اطلاعات بیان فرمودند.

ان شاء الله همگی بهره مند شویم.



الآن ماه شعبان متأسفانه دارد تمام مى‌شود. ماه شعبان، ماه دعا و ماه عبادت است. در همین صلواتى که در مفاتیح مقرر است:

«الّذى کان رسول الله (صلّى‌الله علیه‌وآله) یدأب فى صیامه و قیامه فى لیالیه و ایّامه بخوعا لک فى اکرامه واعظامه الى محلّ حمامه»؛

 

پیغمبر تا دم مرگ، تا آخر عمر، ماه شعبان را بزرگ مى‌داشت و در مقابل ماه شعبان خضوع مى‌کرد و عادت داده بود خودش را به صیام و قیام در ماه شعبان.

در دنباله این صلوات هست که: «اللّهم فاعنّا على الاستنان بسنّته فیه»؛ از خدا مى‌خواهد که ما را هم موفق بدار که همان سنت پیغمبر را در ماه شعبان رعایت کنیم.

 

این ماه شعبان - حتماً مى‌دانید دیگر، دالان و دهلیز ماه رمضان است.

 

ماه رمضان تالار ضیافت الهى است؛ یک تالار عظیم که اگر کسى وارد آن تالار شد و به خود فرصت داد و همت کرد که از آنچه در آن‌جا خداى متعال آماده کرده، به خودش بهره‌ای برساند، بهره فراوانى خواهد برد که آن بهره در ماه شوال و ماه‌هاى دیگرِ سال نیست؛ فقط مخصوص ماه رمضان است. انواع و اقسام ضیافتهاى الهى: رحمت الهى، عزت الهى، توفیق الهى، قرب الهى، استغناى ناشى از تفضل الهى، رزق مادى، رزق معنوى، همه در ماه رمضان است؛ اینها را سر سفره ماه رمضان گذاشته‌اند.

 

بعضى‌ها مى‌آیند و به این سفره نگاه نمى‌کنند و از وسط این سفره و اشیای آن عبور مى‌کنند و مى‌روند و هیچى هم گیرشان نمى‌آید؛ بعضى‌ها یک چیز مختصرى برمى‌دارند؛ یک روزه‏ ا‌ی مى‌گیریم ما؛ یک مختصرکى، یک چیزى؛ اما بعضى‌ها نه، حسابى مى‌نشینند سر این سفره و از رحمت الهى کیسه خودشان را پُر مى‌کنند؛ عزت مى‌خواهند، دنیا مى‌خواهند، آخرت مى‌خواهند؛ رفع گرفتارى مى‌خواهند، گشایش در زندگى مى‌خواهند، استغناى طبع مى‌خواهند، صفات و خُلق حسنه مى‌خواهند؛ هرچه مى‌خواهند، براى خودشان و براى دیگران برمى‌دارند.

براى این‌که انسان بتواند وقتى وارد این تالار شد، چشمش باز باشد، غافل نشود، دچار گیجى نشود که سرش را بیندازد پایین و از این در وارد شود و از آن در بیرون برود
؛ نگاهى به دوروبر کند واستفاده‎ای ببرد و براى این‌که این آمادگى در من و شما پیدا شود، این ماه رجب و شعبان را قرار داده‌اند؛ رجب یک‌جور، شعبان یک‌جور دیگر.

 

رجب، بیشتر ماه نماز است؛  شعبان، بیشتر ماه دعا و روزه است؛

این مناجات شعبانیه را ببینید. من یک وقتى از امام (رضوان‌الله‌علیه) پرسیدم در این دعاهاى مأثورى که وجود دارد، شما کدام دعا را بیشتر از همه خوشتان مى‌آید و دوست دارید. فرمودند:  دعاى کمیل و مناجات شعبانیه.

 

اتفاقاً هر دو دعا هم مال ماه شعبان است؛ دعاى کمیل که مى‌دانید اصلاً ورود اصلى‌اش مال شب نیمه شعبان است، مناجات شعبانیه هم که از ائمه نقل شده، متعلق به ماه شعبان است. لحن این دو دعا به هم نزدیک است؛ هر دو عاشقانه است.

در مناجات شعبانیه: «و ان ادخلتنى النّار اعملت اهلها انّى احبّک»؛ جهنم هم که من را ببرى، فریاد مى‌کشم تو را دوست دارم.

 

و در دعاى کمیل: «لان ترکتنى ناطقا لاضجّن الیک بین اهلها ضجیج الاملین و لاصرخنّ الیک صراخ المستصرخین و لابکینّ بکاء الفاقدین»؛ اگر به من در جهنم اجازه بدهى و نطق را از من نگیرى، فریاد مى‌کشم؛ فریادِ امیدواران، فریادِ دلدادگان و فریادِ دلباختگان را.

باید با اینها مأنوس بشویم و قدرى دلمان را نرم کنیم. این دل چیز عجیبى است؛ گاهى اوقات به وسیله‌اى که انسان را به اوج آسمانها و اوج معنویت مى‌برد، تبدیل مى‌شود؛ گاهى هم بالعکس، به سنگ سنگینى تبدیل مى‌شود که بسته شده به پاى انسان و انسان را تا اعماق آب، تا اعماق دره فرو مى‌برد؛ غرق مى‌کند؛ پدر انسان را درمى‌آورد. اگر دل را به پول و به شهوت جنسى و به مقام و به این چیزها دادید، این همان سنگ سنگین است؛
دل دیگر نیست. در آن صورت:

ده بود آن، نه دل که اندر وى
گاو و خر بینى و ضیاع و عقار

آن دلى که انسان در آن عشق اتومبیل فلان‌جور دارد، آن دل نیست، گاراژ است! بنگاه معاملاتى است!

آن دلى که همه‌اش در آن میل جنسى موج مى‌زند، دیگر دل نیست، آن عشرتخانه است.

 

شاعر، آن زمان که ضیاع و عقار و زمین و ملک و گاو و خر در زندگى نقش داشته، از اینها نام برده و مى‌گوید دلى که اینها در آن باشد، آن‌جا طویله است! ده است! دل، نیست؛ دل جاى خداست؛ جاى نور است.

 


اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعا

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۹:۰۹
محمد نبی لو
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم